گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - عصر لویی
فصل هفدهم
.VIII- زیست شناسی


گروه برجسته محققانی که موجب رونق و شکوه انجمن سلطنتی شده بودند تحقیقات آن را به دانش زندگی نیز گسترش دادند. هوک همهجا حاضر آنچه را که سرکنلم دیگبی که اولین وی را “شارلاتان مشهور” مینامید.
اشاره کرده بود با آزمایش ثابت کرد: گیاهان برای زیستن به هوا نیازمندند. وی تخم کاهو را در زمینی در هوای آزاد، و در همان هنگام مقداری دیگر تخم کاهو را در همان خاک، ولی زیر یک محفظه خالی از هوا کاشت; تخم اولی در ظرف هشت روز سبز شد و حدود 4 سانتیمتر رشد کرد، و آن یکی هرگز سبز نشد. هوک هوایی را که برای احتراق و هوایی را که در تنفس حیوان و گیاه به کار میرفت یکسان شناخت و هوای مورد استفاده حیوان و گیاه را دارای کیفیتی نیتروژنی توصیف کرد(1665). وی نشان داد حیواناتی را که تنفسشان قطع شده است میتوان با دمیدن هوا در ریه آنها زنده نگاه داشت. او ساختمان سلولی بافتهای زنده را کشف کرد و نام سلول را برای اجزای متشکله آلی آن ابداع کرد. اعضای انجمن سلطنتی با خوشحالی سلولهای چوب پنبه را زیر میکروسکوپ وی دیدند، و هوک تخمین میزد که در هر سانتیمتر مکعب آن هفتاد و سه میلیون سلول وجود دارند. وی بافتشناسی حشرات و گیاهان را مطالعه کرد و تصاویر جدید آنها را در کتاب میکروگرافی خود کشید.
هوک همیشه در شرف برابری با گالیله و نیوتن قرار داشت.

یکی دیگر از اعضای انجمن سلطنتی به نام جان ری در معرفی شکل جدید گیاهشناسی سهیم بود. وی پسر آهنگری بود، به دانشگاه کیمبریج راه یافت، عضو کالج ترینیتی شد، و به سمت کشیشی انگلیکان منسوب گشت. او نیز، مانند بویل، خود را وقف مذهب و علم هر دو کرد و چون حاضر نشد که بر قانون و حدت همسانی که عدم مقاومت در برابر چارلز دوم را تجویز میکرد صحه بگذارد، از عضویت استعفا داد و به اتفاق یکی از شاگردانش به نام فرانسیس ویلوبی به اروپا مسافرت کرد تا دانسته هایی برای توصیف سیستماتیک عالم حیوانات و گیاهان جمعآوری کند. ویلوبی درباره زندگی جانوران به تحقیق پرداخت، ولی پس از تکمیل قسمت پرندگان و ماهیان، درگذشت. وی در 1670 فهرست گیاهان انگلیسی را، که بنیان گیاهشناسی انگلیسی است، منتشر کرد. به یاری اصطلاحات فنی و طبقهبندیهای اصلاح شده یوآخیم یونگیوس که در 1678 منتشر شده بود، روش گیاهشناسی جدید خودش را، که گیاهان گلدار را، بر حسب دو لپه و یک لپه بودن تخمشان به گیاهان دو لپهای و تک لپهای تقسیم کرده بود، مطرح کرد (1682). یکی از شاهکارهای دانش جدید کتابی است در سه مجلد به نام تاریخ گیاهان که در آن از18,625 نوع گیاه نام برده است (1682-1704). وی نخستین کسی بود که کلمه “جنس” را به مفهوم زیستشناسی به عنوان گروه حیواناتی به کار برد که از پدر و مادر مشابه مشتق میشوند و میتوانند مثل خود را تولید کنند. این تعریف، و طبقهبندی بعدی لینه (1751)، مرحله مباحثات مربوط به اصل و دگرگونی انواع را به وجود آورد. وی در این ضمن نوشته های ویلوبی در ماهیشناسی و پرندهشناسی را ویرایش کرد و خلاصه ردهبندی حیوانات چهارپا را که نخستین طبقهبندی حیوانات را در دسترس جانورشناسی جدید قرار میدهد، بدان اضافه کرد. نظم و تربیت نخستین قانون ری بود. حتی در زمانهای کهن، گیاهشناسان پی برده بودند که بعضی درختانی را که باردار میشوند میبایستی ماده، و آنها را که بار ندارند میبایستی نر نام نهاد. و تئوفراستوس در قرن سوم ق م پی برده بود که درخت خرمای ماده در صورتی خرما میدهد که گرده درخت نر روی آن پاشیده شود; لیکن این عقاید تقریبا از یاد رفته بودند. نیمایا گرو، یکی از اعضای انجمن سلطنتی، در 1682، با اثبات قطعی امیال جنسی گیاهان، فریبندگی جدیدی به گلها بخشید. وی با میکروسکوپ به مطالعه بافتهای گیاهان پرداخت و، در نتیجه، به مسامات سطح بالایی برگها پی برد و اظهار داشت که برگها اندامهای تنفسی گیاه به شمار میروند. گلها را اندامهای تولید مثل شناخت: مادگی به جای ماده، پرچم به جای نر، و گرده به جای تخم. وی اشتباها میپنداشت که همه گیاهان هم نر و هم مادهاند و نری و مادگی را یکجا دارند. در 1691 رودولف کامراریوس، استاد گیاهشناسی در توبینگن، جنسیت گیاهان را کاملا ثابت کرد; بدین صورت که اگر کلاله قسمت گردهدار پرچم را بردارند، گیاه بار نمیدهد. در همان روز (هفتم دسامبر 1671) که انجمن سلطنتی لندن نخستین مقاله گرو تشریح گیاهان

آغاز شد را دریافت کرد، یک نوشته دیگر از مارچلو مالپیگی اهل بولونیا نیز به دست آورد. انجمن آن را به نام تشریح خانواده گیاهان منتشر نمود(1675); لاتینی هنوز زبان بینالملل علوم بود. مالپیگی در افتخار به وجود آوردن بافتشناسی گیاهان با گرو سهیم شد، ولی خدمت وی بیشتر در جانورشناسی بود. ماریوت در 1676، با تجزیه شیمیایی باقیمانده گیاهان و خاکی که در آن روییده بودند، نشان داد که آنها عنصر غذایی موجود در آبی را که از زمین میگیرند جذب میکنند. نه ماریوت، نه گرو، و نه مالپیگی و هیچ کدام به نیروی تغذیه گیاهان از هوایی نبردند; روندهای تغذیه و تولید مثل، که اکنون کشف شده بودند، بر شرح مبهم ارسطو مبنی بر اینکه گیاهان فقط به سبب “روح گیاهی” میل به رشد دارند بسیار پیشی گرفت. در سال 1668 فرانچسکو ردی اهل آرتتسو با انتشار تجربیاتی به منظور رد خلقالساعه موجودات جاندار از ماده بیجان نخستین ضربه از ضربات متعدد بر پیکر آن عقیده متداول و قدیمی را وارد آورد. تا نیمه دوم قرن هفدهم، تقریبا دانشمندان در همه جهان (به استثنای ویلیام هاروی) معتقد بود که جانوران و گیاهان را میتوان در لجن یا گل و لای، مخصوصا در گوشت فاسد، به وجود آورد; در نتیجه، شکسپیر از این سخن گفت که “آفتاب در سگ مرده کرم به وجود میآورد.” ردی نشان داد در گوشتهایی که دور از حشرات محفوظ نگاه داشته شوند، کرمهای حشرهای به وجود نمیآیند، ولی در گوشتی که در فضا باشد به وجود میآید.
نتیجهگیریش را در این جمله “هر موجود زنده از تخم یا بذر به وجود میآید” صورتبندی کرد. هنگامی که حیوانات تک سلولی کشف شدند، بحث خلق موجود زنده از ماده بیجان از نو مطرح شد; سپالانتسانی در 1767 و پاستور نیز در 1861، به آن پاسخ گفتند.
کشف موجودات تک سلولی، که بعدها آغازیان نامیده شدند، خدمت عمده این عصر به جانورشناسی است.
آنتون وان لیونهوک دانشمندی هلندی اهل دلفت بود، لیکن نتایج علمی چهل سال از نودویک سال عمرش را از طریق انجمن سلطنتی در لندن منتشر کرد. وی، که از یک خانواده آبجوساز ثروتمند بود، توانست شغلی را که بیشتر برای سرگرمی، و نه درآمد، لازم داشت بپذیرد و با جدیت و شیفتگی به مطالعه دنیای جدید زندگی که میکروسکوپ به رویش میگشود بپردازد. دویست و چهل و هفت وسیله در اختیار داشت که بیشتر آنها را خودش ساخته بود و آزمایشگاهش با 419 نوع عدسی میدرخشید، که شماری از آنها را ممکن است اسپینوزا، که در همان سال (1632) و در همان سرزمین به دنیا آمده بود، تراشیده باشد. پطر کبیر، که در سال 1698 به دلفت آمده بود، بر خود لازم شمرد که در میکروسکوپ لیونهوک نگاه کند. آن دانشمند مقدار آبی را که چند روز پیش در ظرفی جمعآوری کرده بود زیر یکی از میکروسکوپها گذاشت و با کمال حیرت “جانوران ریزی به چشم من آمدند که ده هزار بار کوچکتر از آنهایی بودند که آقای سوامردام نشان داده و کک آب یا شپش آبی نامیده بود،

جانورانی که آنها را میشد با چشم غیرمسلح در آب مشاهده کرد;” و از موجوداتی نام برد که اکنون آنها را موجودات ریز زنگی یا “تک یاختهای زنگی” مینامیم. این، بدون شک، نخستین تعریف حیوانات تک سلولی است. لیونهوک در 1683 سازوارهای ریزتر، یعنی باکتری، را کشف کرد. وی این موجودات را نخست روی دندانهای خودش یافت و اعتراض کنان گفت: “ولی من دندانهایم را همیشه تمیز نگاه میداشتم”; و بعضی از همسایگانش را با آزمایش آب دهانشان در زیر میکروسکوپ، و با نشان دادن “موجودات زنده بیشمار” در آن، به وحشت انداخت، در سال 1677 اسپرماتوزوئید را در منی انسان کشف کرد. از زیادی وسیله تولید مثل در طبیعت سخت درشگفت شده بود: در مقدار کمی منی انسان یک هزار اسپرماتوزوئید، و در یک تخم ماهی روغن یکصد و پنجاه بیلیون نطفه برآورد کرد یعنی بیش از ده برابر جمعیتی که دنیا بتواند به همان نسبت شلوغی هلند در خود جای دهد. یان سوامردام پنج سال جوانتر از لیونهوک بود، اما چهل و سه سال پیشتر از وی روی در نقاب خاک کشید; وی مردی حساس، احساساتی و علیلالمزاج بود; مقصدش را همیشه تغییر میداد; در سن سیوشش سالگی از کارهای علمی دست کشید; و در چهل و سه سالگی شعلهاش فرو نشست (1680). وی نامزد مقام روحانیت بود، اما الاهیات را با علم عوض کرد. همینکه دانشنامهاش را در طب گرفت، خود را وقف کالبدشناسی کرد. به زنبورها علاقهمند شد، مخصوصا به روده ها و امعای آنها. روز به تشریح آنها، و شب به گزارش و مصور کردن اکتشافات خود میپرداخت.هنگامی که رساله کلاسیک خود را در باره زنبورها به پایان رساند(1673)، جسما شکسته شد و بلافاصله پس از آن از علم، به عنوان امور کاملا دنیوی، دست کشید و مجددا به مذهب بازگشت.
پنجاهوهفت سال پس از مرگش، نوشته هایش را گردآوری و تحت عنوان بیبلیاناتورا، یا کتاب مقدس طبیعت منتشر کردند. در آن کتاب مشروحا از تاریخ زندگی تعدادی حشره نمونه، از جمله زنبور زرد و زنبور عسل، و از مطالعات میکروسکوپی نوعی از ماهیهای صدفی حلزون بعضی از انواع نرمتنان، و قورباغه نام برده است. در آن از تجربیاتی سخن به میان آمده است که به کمک آنها سوامردام ثابت کرد که ماهیچه های بافتهایی که از بدن یک حیوان جدا شده باشند با تحریک عصب رابط منقبض میشوند. او نیز مانند ردی تولید خلقالساعه را رد کرد; پا را فراتر گذاشت و نشان داد که که این گوشت فاسد نیست که آن موجودات ریز را به وجود میآورد، بلکه این موجودات هستند که موجب فساد ماده زنده میشوند. سوامردام در دوران کوتاه زندگیش علم حشرهشناسی جدید را بنیان نهاد و مقام خود را به عنوان یکی از محققان دقیق النظر در تاریخ علوم تسجیل کرد.
بازگشت وی از علم به دین نشان دهنده وضع انسان جدیدی است که بین جستجوی حقیقتی که بر امید میخندد، و گرایش به سوی امیدی که از حقیقت گریزان است مردد میباشد.